روزی روزگاری توی یه جایی توی این دنیا دو تا دوست که با هم توی یه پادگان خدمت میکردن. یکی تهرانی یکی تبریزی.این دو دوست قرار می ذارن که بعد از خدمت با هم صیغه برادریت بخونن بعد از مدتها تبریزیه ور شکست شده از همه جا میره پهلوی تهرانیه میگه من از تو کمک میخوام تهرانیه همه کار براش میکنه: ماشین میخره کارخونه می خره و... یه آلبوم میاره پر از عکس دخترای شهر میگه هر کدوم که خواستی بگو تا برات بگیرمش بالاخره یک رو انتخاب میکنه کارش تموم میشه بر میگرده .
بعد از سالها همون بلاها سره تهرانیه میاد بی چیز و بی کس میره پیشه تبریزیه تبریزیه توی خونش راه نمیده دلخسته و ناراحت میره. توی خیابون یه ماشین که رانندش یه پیره زن بوده نگه میداره میگه سوار شو پسر سوار میشه پیره زن میپرسه: چیه؟ چرا ناراحتی ؟ پسر داستانشو تعریف میکنه پیره زن هم که از پاکیه پسر خوشش میاد پسرو میبره خونش و همه چیز میده حتی تک دختری که تو خونش داشته میده بهش شب عروسی می بینه دوستش هم توی عروسیه. ساقی مجلسوصدا میکنه میگه : ساقی اولیشوبه سلامتی رفیقی که اومد پیشم هیچی نداشت همه چیز بهش دادم دومی به سلامتی رفیقی که دست گذاشت رو نامزدمو بهش دادم سومی به سلامتی رفیقی که منو گذاشت تو تنهایی و هیچی نگفتم .
بعد تبریزیه ساقی مجلسوصدا میکنه میگه ساقی اولیشو به سلامتی رفیقی که اومد دمه خونم راهش ندادم تا چشمش به چشم نامزدش نیفته دومی به سلامتی رفیقی که مادرمو فرستادم دنبالش تا توی شهر غریب نباشه سومی به سلامتی رفیقی که امشب هم عروسیشه هم عروسیه خواهرمه .........
چنین دوستی توی این دوره زمونه پیدا میشه؟
سلام
امید وارم حالت خوب باشه.
وبلاگ خیلی خوبی داری عزیزم
************************
از عاشقی، به رنگ تمنا خسته ام
از آسمان آبی دنیا خسته ام
امروز را به دست غریبه ها سپرده ام
از زل زدن به صورت فردا خسته ام
سرگشته تر ز خود به دنیا ندیده ام
از روی این جماعت شیدا خسته ام
شادی دگر ز عالم ما رخت بر بسته است
از سر زدن به عالم سودا خسته ام
***********************************
موفق و سر بلند باشی دوست قشنگتر از گلم
عیدت هم راستی مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
سلام خوبی شما
ممنون که سر زدید
بازم به من سر بزن
من لینک کردم
بای بای